سلام عزیزکم
نمیدونم چرا امشب هر چی شیر خوردی برگردوندی
خیلی نگرانم کردی
نمیدونستم باید چیکار کنم بلندت کردم و نفستو گوش کردم که جیغ زدی که بذارمت زمین و گذاشتمت که دوباره خوابت برد
علتشو نمیدونم
اومدم تا از این روزات برات بگم و حال خودم تو این روزا
- مدل خوابیدنت رو دست میخوابی و خیلی کم به پشت میخوابی و موقع خوابیدنت اینقده از خودت صدا درمیاری مث لالایی مانند تا چشات گرم خواب بشه و صدات یواش یواش کم میشه تا خوابت ببره
- راستی یه هفته ای میشه که دیگه تنهایی تو اتاق خودت میخوابی تا صبح البته تا ساعت 11 خوابی به طور معمول
- پاهات و خیلی با دستات میگیری
- رو شکم می افتی و غلت می زنی
- تو تختت خودتو به اینو و اونور میکوبی مث اینکه از نرمی تشک خوشت میاد
- اویز بالا تختت برات جالبه چون با یه نوعی کنجکاوری میبینیش
- اگه اسباب بازی جدیدی جلو دستت باشه خیلی باش سرگرم میشی و همه جوره زیر و روش میکنی تا خسته بشی ازش
- تلفن صحبت کردن رو سرت میشه و وقتی گوشیو دست میگیریم تو همش میخواهی که گوشیو بگیری و از خودت صداهایی در میاری با لحن بالا و پایین
- این روزا اگه بخوام کاری انجام بدم یا تو اشپزخونه باشم با کالسکه میبرمت و خوشت میاد فقط باید همش در حال حرف زدن باشم برات تا مشغول باشی
- تو رورویک نشستن رو خیلی وقته برات شروع کردم که از اهنگاش خوشت میاد و ذوق میکنی و خودتو هل میدی به سمت جلو ، البته با نوک پنجه اینکارو میکنی
- دندون گیر که خیلی وقته تو دهنت میکنی
- اشیا رو براحتی با دستات میگیری و تو دهنت میکنی
- ها راستی اوایل یه صدای متفاوت مث یه جیغ خفه شده از خودت در میوردی که الان وضوح صداش بیشتر شده و موقع بازی و ذوق و دست و پا زدن جیغای تقریباً بنفشی هم همراشونه
- گهگداری هم تلویزیون میبینی اونم مدت شاید 5 دقیقه بدون حرکت مث برنامه های رنگوارنگ مث فتیله ، برنامه کودک، تبلیغ های پر سروصدا
- شیشه شیر که متاسفانه نمیخوری
- پستونک که اصلاً نخوردی و دیگه هم نمیگیری
- راستی در تدارک وسایل کمک غذایی ام برات که ایشاله از هفته بعد برات شروع کنم خدا کنه فقط مشکل بد غذایی با هم نداشته باشیم
- راستی از اون بابایی ها هم هستی خفن، که شب که بابا میاد تا وقتی گشنه ات نشه مامان بی مامان و شیرجه خودتو ول میکنی تو بغل بابا و حال میکنید با هم
محمد حسین لباس پوشیده بابایی منتظر بابا که برن گردش
در نهایت خدا کنه هر جور هستی و هر جور میشی به بابا جون بری و الگوت بابا باشه
اینم آخرین ورژن عکس محمد حسین که دیگه دوربین رو میفهمه و ژست میگیره جلوش
راستی فردا میخواهیم بریم اداره با هم خدا کنه که کارا خوب پیش بره
آمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن و شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکر بخاطر همه چیز
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88/8/21 توسط parial